بله، درست خواندهاید، در مَثل مناقشه هست، بدجوری هم هست. هرکه اولین بار گفته است «در مَثل مناقشه نیست»، سهواً یا عمداً به شرطی مهم اعتنا نکرده و صرفاً حرفی کلی زده است. تنها زمانی در مَثل مناقشه نیست که مَثلآور از آن بهعنوان شاهد و حجت و نمونه استفاده نکند، بلکه مَثل را فقط برای تفهیم بِهْترِ مضمون کلامش بهکار گیرد؛ آن هم مضمون کلامی که صحتش پیش از مَثلآوری نیز نزد دوطرف محرز باشد.
اما آنچه هنگام کاربستِ این زبانزد میبینیم،
همون طور که میدونید، بخش مهمی از ضرب المثل های فارسی دارای نکات تربیتی و آموزنده هستند؛ علتشم اینه که گذشتگان ما به این موضوع خیلی اهمیت می دادند و برای اینکه فرزندانشون در زندگیشون موفق تر باشند، سعی می کردند به شکل های مختلف، تجربیاتشونو به اونا منتقل کنند.
امروز تصمیم دارم به یکی از همین نکات اموزنده که در تربیت فرزند از اهمیت فراوانی برخوداره اشاره کنم. اسم این مَثل هست: « تخم مرغ دزد، شتر دزد می شود» و اما شرح مَثل:
« پسری درکودکی،
آمدم ای شاه پناهم بده / خط امانی ز گناهم بدهای حرمت ملجأ درماندگان / دور مران از در و راهم بدهای گل بیخار گلستان عشق / قرب مکانی چو گیاهم بدهلایق وصل تو که من نیستم / اذن به یک لحظه نگاهم بدهای که حریمت مَثل کهرباست / شوق و سبک خیزی کاهم بدهتا که ز عشق تو گدازم چو شمع / گرمی جانسوز به آهم بدهلشکر شیطان به کمین منند / بیکسم ای شاه پناهم بدهاز صف مژگان نگهی کن به من / با نظری یار و سپاهم بدهدر شب اول که به قبرم نهند / نور بدان شام سیاهم بدهای که عطاب
یکی از ضرب المثل های تاریخی و تأمل برانگیزی که در کتابم به چشم می خوره، مثلی است با نام « هم به لاهوتش خورد، هم به ناسوتش ». این مَثل مربوط به نبرد محمد دوم با مسیحیانه که در نهایت به پیروزی او منجر میشه. اول، شرح مَثل:
« درهنگام محاصرۀ قسطنطنیه – آنگاه که تسخیر روم شرقی مسلم بود – جاسوسان، محمد دوم را آگاه کردند که «در شهر، انقلابی بزرگ به پاشده است؛ زیرا کشیشان و به تبع آنان دیگر مردمان در مسئله ای کلامی به دو بخش تقسیم شده اند و هم اکنون ا
همون طور که میدونید، بخش مهمی از ضرب المثل های فارسی دارای نکات تربیتی و آموزنده هستند؛ علتشم اینه که گذشتگان ما به این موضوع خیلی اهمیت می دادند و برای اینکه فرزندانشون در زندگیشون موفق تر باشند، سعی می کردند به شکل های مختلف، تجربیاتشونو به اونا منتقل کنند.
امروز تصمیم دارم به یکی از همین نکات اموزنده که در تربیت فرزند از اهمیت فراوانی برخوداره اشاره کنم. اسم این مَثل هست: « تخم مرغ دزد، شتر دزد می شود» و اما شرح مَثل:
« پسری درکودکی،
#حدیث_مهدوی
امام رضا(ع)
«دعبل خزاعی، هنگامی که به خدمت امام رضا علیهالسلام رسید و قصیده ی معروفش: «مدارس آیات خلت من تلاوة» را خواند، تا به این بیت رسید:خروج امام لا محالة خارج یقوم علی اسم الله و البرکات یمیز فینا کل حق و باطل و یجزی علی النعماء و النقمات - ظهور امامی که به ناگزیر خروج خواهد کرد، به نام خدا قیام می کند و برکتهای حق تعالی را به همراه می آورد.- در میان ما حق را از باطل جدا می سازد. و در برابر نیکی ها و زشتی ها پاداش و کیفر دهد.
حجاب نه زیبائیست و نه صدفی است برای گوهر وجودِ زنان! نه "حجاب" کاغذِ بستهبندی و نه "زنها" شکلات و آبنبات هستند، که اگر پوششی نباشد دورش مگس و مورچه جمع بشود! نه هیچکدام از این مَثلهای بدقواره و باطل!
زنانِ این مملکت را نه چوب رضاخان مانعِ حجابشان شد و نه گشتِ ارشادِ جمهوری اسلامی محجبهشان کرد! که اگر خدا هم اجبار میخواست به پیامبرش زور بازو میداد! نه قلبِ رئوف و سینهی گشاده! و اساسِ امور قلبها قرار نمیگرفت!
ادامه مطلب
قسمت « قصه ها و مثل ها » ی کتابم، 186 ضرب المثل و
قصه ی کوتاه داره که اکثراً از مایه های طنز برخوردارند.اما نکته
ی قابل توجه اینه که همین مثل های طنز، خیلی وقتها یک
تجربه یا نکته ی قابل تأمل در دل خود دارند.
مثلاً درضرب المثل « یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس
با دندانهام جنگ کنم » می خونیم:
« مردی را سرزنش میکردند که با سلاحی کامل، چگونه ازدشمن شکست خوردی؟
گفت: « یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس با دندانهام جنگ کنم؟» ( کتاب از قصه تا مثل، ص 95)
ا
قسمت « قصه ها و مثل ها » ی کتابم، 186 ضرب المثل و
قصه ی کوتاه داره که اکثراً از مایه های طنز برخوردارند.اما نکته
ی قابل توجه اینه که همین مثل های طنز، خیلی وقتها یک
تجربه یا نکته ی قابل تأمل در دل خود دارند.
مثلاً درضرب المثل « یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس
با دندانهام جنگ کنم » می خونیم:
« مردی را سرزنش میکردند که با سلاحی کامل، چگونه ازدشمن شکست خوردی؟
گفت: « یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس با دندانهام جنگ کنم؟» ( کتاب از قصه تا مثل، ص 95)
ا
«٢٦٤»یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْءٍ مِمّا کَسَبُوا وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ اى کسانى که ایمان آوردهاید! بخششهاى خود را با من
وقتی از حق دور ماندی، از حرکت به سوی نور دور ماندی، ظلمات را در پیش داری، در دریا وقتی به سمت روشنایی حرکت نکنی به هر سمت دیگری که بروی در ظلمتی، فرقی هم ندارد که سکان دار کشتی این ایسم یا آن ایسم باشد، کافی است به سمت نور نروی؛
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» [۲۵۷ البقره]
مثل ولایت مَثل کشت
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
اگر به
این #ضرب_المثل ایمان دارید و به آن عمل میکنید
لازم نیست ادامه ی مطلب را بخوانید چون
این مَثل همه ی حرف مرا زده است.
فرض
میکنیم کلیپ اول #پول را در صفحه ی اینیستاگرام دیده اید و
آنچه گفتم را عمل کرده اید و نصف راه را رفته اید حالا ادامه ی راه...
دو حالت
دارد یا شما همین الان که دارید این متن را میخوانید به پول نیاز دارید و به قول
معروف #لَنگِ_پولید
یا اینکه فرصتی حداقل 3 سال در اختار دارید.
ابتدا
باید توصیه کنم از کت
در سال ۱۹۹۹، یونسکو بیستویکم فوریه را «روز جهانی
زبان مادری» نامید. مناسبتش کشتهشدن پنج دانشجو در ۲۱فوریه۱۹۵۲ بود که خواهان بهرسمیتشناختنِ
زبان بنگالی بهعنوان زبان رسمیِ یکی از ایالتهای پاکستان (بنگلادش کنونی) بودند.
هدف از این نامگذاری حمایت از گوناگونی زبانها
و رواجدادن آموزش زبانهای مختلف بود. متن زیر بهمناسبت این روز نوشته شده است.
یکی از ستونهای بنیادینِ هویتِ هر کشور، زبان آن کشور است.
برخورداری از زبان زایا و
بدنم خستهاست اما جرأت نمیکنم دراز بکشم. میترسم خوابم ببرد. اصلا بودن در اتاقم هم ریسک است. آمدهام در آشپزخانه. یکی از همان هفتههای لعنتی است که هر چقدر سعی میکنی امکان ندارد به همه کارهایت برسی. برای امتحان فردا حتی شروع نکردهام که بخوانم. تمام روز را روی کارخانگی کهکشانها و کارخانگی الکتروداینامیک کار میکردم. یکبار به مسکا توضیح میدادم که الکترو در مورد چی است. گفت «چارج؟ خوووو. مثل کیمیا.» حرفش را تائید کردم. حوصله نداشتم بیش
اسرائیل شرمطلق است
خطر صهیونیسم برای اسلام و مسیحیت
«امروزه سخنانی میشنویم که اینجا و
آنجا مطرح میشود. میگویند که قدس اکنون در دست یهود است و آنها از
پیروان حضرت موسی و دین آسمانی او هستند و توحید دینی است که یهود قبل از
محمد (ص) و قبل از عیسی (ع) مردم را به آن دعوت کرده است. بنابراین، این
سلسله و اولین دین و تمدن و تعالیم با دین یهود شروع شده است. اینها
حرفهایی است که افکار غربیها و انسانهای بدوی را که در زندگی مادی غ
نه از
کودکی هیچکاکباز و کوبریکدوست و اسپیلبرگشناس بودهام، نه در نوجوانی از اصطلاحات
ماسکه و لانگشات و کلوزآپ سر درمیآوردهام، نه مادرم تهیهکننده و پدرم کارگردان
بوده است، و نه جلوی تلویزیون زاده و در سینما پرورده شدهام. در کل، چندان اهل فیلم
و سینما نبودهام و نیستم؛ اما دیگر آنقدرها درک و هوشم هست که خام هیاهوی
تبلیغات نشوم و بتوانم شاهین را از کلاغ تشخیص بدهم. در فیلمهای امسال جشنوارهی
فیلم فجر، بیمنطقیِ روایتها
درباره این سایت